دل شکسته ها بیان تو

عاشقونه

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 86
بازدید کل : 44618
تعداد مطالب : 45
تعداد نظرات : 39
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید


برای ورود به چت روم کلیک کنید

كد چت روم

چت روم



حسرت

اما تو بگو «دوستي» ما به چه قيمت؟

امروز به اين قيمت، فردا به چه قيمت؟


ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ

این حسرت دریاست تماشا به چه قيمت


يك عمر جدايي به هواي نفسي وصل

گيرم كه جوان گشت زليخا به چه قيمت


از مضحكه دشمن تا سرزنش دوست

تاوان تو را مي‌دهم اما به چه قيمت


مقصود اگر از ديدن دنيا فقط اين بود

ديديم، ولي ديدن دنيا به چه قيمت


ادامه مطلب
نويسنده: حسین تاريخ: یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی

آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق

آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت

اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من

ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرامو روشنی

من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم

با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند  صبح

بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند

خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب


ادامه مطلب
نويسنده: حسین تاريخ: یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

از زبان پر کشیده ای ... برای لبخند

اخم می کنم

تا ببینی جدی شدم.

چرا اینگونه سراغم می آیی؟

من به تمنای گریه ات نیست،

که تا سال ها،

تا قرن ها،

تا پایان تلخی،

زیر این خاک سرد،

قصد خفتن کرده ام.

معرفتی مانده اگر

یا سر سوزن قلقلکی از بهار گذشته،

برای من،

لبخند بزن ،لبخند !!


ادامه مطلب
نويسنده: حسین تاريخ: یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

نجمه زارع

من نیستم مانند تو، مثل خودم هم نیستم
تو زخمی صدها غمی، من زخمی غم نیستم
با یادگاری از تبر، از سمت جنگ آمدی گفتم
چه آمد بر سرت؟ گفتی که مَحرم نیستم
مجذوب پروازم ولی، دستم به جایی بند نیست
حالا قضاوت کن خودت، من بی‌گناهم! نیستم
با یک تلنگر می‌شود، از هم فروپاشی مرا
نگذار سر بر شانه‌ام، آن‌قدر محکم نیستم
خواندی غزل‌های مرا، گفتی که خیلی عاشقم
اما نمی‌دانم خودم، هم عاشقم هم نیستم


ادامه مطلب
نويسنده: حسین تاريخ: یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

بچه که بودم

بچه که بودم

از جریمه های نانوشته که بگذریم

سلمانی و ساعت و سیب

سکه و سلام و سکوت

و سبزی صدای بهار

هفت سین سفره ی من بود

بچه که بودم

دلم برای آن کلاغ پیر می سوخت

که آخر هیچ قصه ای به خانه نمی رسید

بچه که بودم

تنها ترس ساده ام این بود

که سه شنبه شب آخر سال

باران بیاید

بچه که بودم

آسمان آرزو آبی

و کوچه ی کوتاهمان

پر از عبور چتر و چلچراغ و چلچله بود


ادامه مطلب
نويسنده: حسین تاريخ: یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

بگـذار تـا فرو بـروم تــــوی منــجلاب

عـاصی شدم ، بریـده ام از اینهمه عـذاب

از گـریـه هـای هـرشبـه ام روی رختـخواب

ده سال مـی شود کـه بـرایـم غـریبـه ای

ده سال مـی شود کـه خـرابـم...فقـط خـراب

شایـد تـو هـم شبیـه دلـم درد می کشی

شاید تـو هـم همیشـه خـودت را زدی بـه خـواب

از مـن چـه دیـده ای کـه رهـایـم نمی کنـی؟

جـز بیقـراری و غـم و انـدوه و اعتصـاب؟

جــز فکـرهـای منفـی و تصمیـم هـای بـد

جـز قـرصهـای صـورتـی ضـد اضطـراب؟

اصـلا تـو بـهترین بشـری!!مـن بـدم بـدم!

بگـذار تـا فرو بـروم تــــوی منــجلاب

نويسنده: حسین تاريخ: یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

گفته بودم دوستت دارم؟

دنبال وجهی می گردم
که تمثیل تو باشد
زلالی چشم هات
بی پایانی آسمان
مهربانی دست هات
...
نوازش گندمزار
و همین چیزهای بی پایان.
نمی دانستم دلتنگیت
قلبم را مچاله می کند
نمی دانستم وگرنه
از راه دیگری
جلو راهت سبز می شدم
تمهیدی، تولد دوباره ای، فکری
تا دوباره
در شمایلی دیگر
عاشقت شوم.
گفته بودم دوستت دارم؟

نويسنده: حسین تاريخ: یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

در شب کوچک من

در شب کوچک من , افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهرهء ویرانیست
 
 گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی مینگرم 
من به نومیدی خود معتادم
 
 
 گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی؟
 
  در شب اکنون چیزی میگذرد
ماه سرخست و مشوش
و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است
ابرها , همچون انبوه عزاداران
لحظهء باریدن را گوئی منتظرند 
  
لحظه ای
 و پس از آن , هیچ
پشت این پنجره شب دارد میلرزد
و زمین دارد 
باز میماند  از چرخش
پشت این پنجره یک نا معلوم
نگران من و تست
  
 
ای سرا پایت سبز
      دستهایت را چون خاطره ای سوزان
در دستان عاشق من بگذار
ولبانت را چون حسی گرم از هستی
به نوازش لبهای عاشق من بسپار
باد ما را با خود خواهد برد
باد ما را با خود خواهد برد

نويسنده: حسین تاريخ: یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

عشق

فکــر می کــردم



در قلب تــ ـــ ـــو



محکومم به حبــس ابد !!



به یکبــاره جــا خــوردم …



وقـــتی



زندان بان برســـرم فریاد زد:



هــی..



تــو



آزادیـــــ!



و صـــدای گامهای غریبهـــ ای که به سلـــول من می آمـــد

نويسنده: حسین تاريخ: یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید اسم من حسینه اهل کرمانشاه هستم ا8 سامله دنبال یه دوست خوبی می گردم که اهل کرمانشاه باشه اگه کسی بود برام پیغام بذاره؟ممنون میشیم

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to hoosein.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com